(سوکس شم اگه دروغ بگم) سر سفره نشسته بودیم مامانم گفت برو اون فلفل ها رو بیار با آبگوشت بخوریم پا شدم آوردم تعارف کردم هیشکی نخورد بعد خودم یه دونشو خوردم از بس تند بود آتیش گرفتم بعد مامانم به بابام میگه مرد دیدی گفتم این فلفلا شیرین نیستن؟؟ یه لحظه از شدت محبت اشک تو چشمام حلقه زد. فک کنم شرایط من از بچه سر راهی گذشته، در حد موش آزمایشگاهی روم حساب میکنن تو خونi